پست محسن چاوشی که آغاز یک دعوا بین او و مهشید همسر ابی شد
با يدالله و با تيغ علی. ذوالفقار. سينهی گردنكشان اذن دهد میدرم
مهشید حامدی با اشاره به پست محسن چاوشی نوشت
آدم به چشم و گوش و تمامی اعصاب رسانهای خود و اطرافیانش شک میکند، از اخبار ایران. دارم به این نتیجه میرسم که حکومت ایران و ترامپ همدستی جانانهای با هم دارند! یک ایرانی، به ترامپ خبر سفر قاسم خان را میرساند، ترامپ هم قاسم خان را نفله میکند. ترامپ تهدید به زدن خاک ایران با موشک میکند، ایران خودش یک هواپیمای مسافربری را در آسمان ایران با موشک ساقط میکند. نه تنها از محاکمه خطاکاران خبری نیست، بلکه با گردن کلفتی از استرداد جعبه سیاه هواپیما هم خودداری میکنند. ترامپ تهدید به زدن قایقهای ایرانی مهاجم در خلیج فارس میکند، ناو جماران ناوچه کنارک را میزند، ایرانیان هم تسلیت میگویند و پسوند شهید هم به تمام جانباختگان میدهند و سخنگوی ارتش جمهوری اسلامی هم با نرمش موضوع را یک اشتباه عادی در رزمایشهای ارتشی اعلام میکند! فقط باید دعا دعا کنیم که ترامپ تهدید دیگری نکند چون افراد حکومتی دست به سینه نشستهاند تا اجرا کنند! در اوج پندمیک کرونا و جنگ تمام دنیا با ویروس کوید ۱۹، زمانی که تمام کشورهای جهان در راه نگاهداری مردم در خانه هایشان میلیونها دلار خرج میکنند، تمام هم و غم حکومت ایران فرستادن مردم به نماز جمعه و بازگشایی امامزادهها و قبور مذهبی است. تعجبی هم ندارد شما تا به حال آقای جنتی را اینچنین سرحال دیده بودید، که در عکس بالا در حال جمعآوری پول از قبر یکی از همین امامزادهها است؟ حالا در اوج این اتفاقات ترسناک در کشوری که معلوم نیست چه اشخاص ناکارآمدی انگشتشان روی ماشه است و هر روز فاجعهای در پیش است، به فدراسیون جهانی شنا اعتراض کردهاند ویديوی شناگران ایرانی را که چند دختر خانم البته نه با مایو که لباس رسمی شناگران است، بلکه با لباس ورزشی، از صفحه حذف شود! چرا؟ چون خانمها طبق قوانین جمهوری اسلامی ظاهر نشده بودند! به اینجا که میرسیم میبینیم هیچ تعجبی ندارد دیدن ویديوی چندشآور جوانی که با لذت از تجاوز به بدن و روح یک دختر بچه ۹ ساله تعریف میکند، و اجازه این عمل شنیع را هم از برادر جانی و یا پدر بدبخت و محتاج دختر و علمای مذهبی گرفته است. بعد از تمام این جنایات با خود فکر میکنیم آیا هنرمند نتیجه حکومت است؟ یا چنین جامعهای به هنرمند آگاه نیازمند است؟ آیا هنرمند حق دارد در جامعه ای که بر روی بشکه عقبماندگی که از باروت مذهب پر شده کبریت حریق افروز باشد؟ دیدن این بیت بر صفحه یک آرتیست نفس را در سینه حبس میکند «با یدالله و با_تیغ علی ذولفقار _سینه گردنکشان _اذن دهد میدرم» از مجموعه کلمات این بیت بوی تعفن عقب ماندگی و وحشیگری میبارد
محسن چاوشی به یادداشت مهشید واکنش نشان داد
تعفن! رایحهی تخمیر است
که قهقههزنان میپیچد
به مشام و جیبهایِ بیگناه
و البته بیچاره گوشهای عربدهخواه
تعفن! کج فهمی است و روخوانی
و هیجان لحظهای دیده شدن
و البته شنیده شدن
غیرِ جغرافیای بد مستِ پرعربده
و کفشهای طلا یادمان باشد
آن دو جفت، دوازده اعدامی بود
زیر پای شما به عربستان
اگر طلاست نعلینتان، ما هنوز رختمان عزاست
به سبزی و نان زندهایم
البته بدون بیخندانِ رفسنجان
عربده نکش شبه ماه! کمی آرام بتیغان
بیا اینجا
و کمی مزه کن پوستِ شیر را
کمی بخوان و اندکی گوش باش
جای نوشیدن و چرخیدن
من از تو داغترم
ادای داغ در نکن
که شمشیرِ ذوالفقارِ من
مست میدان است
و آماده به گردنکشان
جیب بُران
و عربده کشان... و البته
یاد عربدهکشی دیگر افتادم متعارف
همان که پشیمان است “مثل سگ”و افتخار میکند
به کاباره
و شهامتِ تهران ندارد
یا علی
و جواب مهشید
این جوابه سراپا خشم و غرور و بددهانی جناب چاووشی است در جواب نوشته بنده. به واقع اینها فکر میکند چه کسی هستند؟ تمام درد و رنج مردم را که مطرح شده دور ریخته و بند کردهاند به بیتی که به نظر بنده وحشیانه است؟ شاید دلخور هستند که حتی اسمشان را نیاوردم؟ اینها چه جور موجوداتی هستند که خودشان را تا این حد در اوج میبینند؟ و اینگونه وحشیانه به دار و ندارت میتازند؟ این هنرمند است؟ مانند حزباللهیهای دبش و یا داعشیان، خندیدن و میخوردن و رقصیدن را جرمت میکنند. من ۲۸ سال است در کنار زیباترین روح هنرمند درخشیدم جانم گمان میکنی در لنگه کفشی چون شما مایع چشمگیر شدن یافتهام؟ زهی خیال باطل زهی خودپسندی. واقعا شهامت صحبت کردن از عربده زدن دارید؟ ای خواننده ماشینی که تا به امروز به کمک حکومت جیب مردم را خالی کردید و اگر من جرات تهران آمدن ندارم، شما که آنجایید و ادعا دارید چرا جرات کنسرت زنده گذاشتن ندارید؟ آنقدر مرد نیستید که با خودم طرف شوید و نازنین مرد من را به لیچارگوییهایتان وارد نکنید. چقدر به خود میبالم که «شبه ماهم» که نامم است، تو چه هستی تاریک و سیاه چالهای متعفن. بله آقای پاسدار، جواهر من افتخار میکند به کاباره، به جایی که چون نوجوان هنرنمایی کرد و اولین ماشین رختشویی را برای مادرش خرید به جایی که با دستمزدهایش مادر فرش میخرید و بعد ها خانه خرید. شما ریاکارانه چند زندانی آزاد کردید و تبلیغاتتان گوش دنیا را کر کرد، چاقوکشان کوچکتان که به صفحهام گسیل کردید از این بزرگواری مینویسند نیاز به یادآوری شاعرانه نبود. ابی سالیانه زندانیان بدهکار را از طریق دوستانش آزاد میکند و اطمینان دارم از باگوییش در اینجا ناراحت خواهد شد. شما همچنان داغ باش و شمشیر ذولفقار بچرخان که ۴۰ سال است دور دور شماست. مرد باش تا شاید به لشگر بزدلت کمی مردانگی بیاموزی